کد مطلب:314109 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:168

من می گفتم یا ابوالفضل العباس
2. جناب آقای احمدی، پس از خواندن كتاب شریف چهره ی درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام، شب خواب می بیند كه در یك مسجد سخنرانی می كند. پس از سخنرانی به همراه عده ای از مستمعین از مسجد بیرون می آیند. وی می گوید: یك دفعه دیدم یك نفر از روبرو دارد می آید، و مشغول قطع كردن دست و پای افراد است. وقتی كه به ما رسید مرا مورد حمله قرار داد، رفقای مسجدی كه با هم بودیم همگی فرار كرده مرا با او تنها گذاشتند. زمانی كه شمشیرش را بلند كرد تا



[ صفحه 512]



به من بزند، من گفتم: یا اباالفضل العباس علیه السلام و گفتن این ذكر، ضربه ی او را خنثی كرد. مجددا شمشیر را بلند كرد تا مرا مورد ضربه قرار دهد، باز حضرت را صدا زدم و ضربه اش بی اثر شد. خلاصه چند بار این عمل تكرار شد و ضربات او هیچ اثری نكرد، تا اینكه منصرف شد و رفت. من جلو رفتم و دیدم وی دست و پای افراد متعددی را قطع كرده است، ولی الحمدلله نتوانست هیچ ضرر و ضربه ای به من وارد سازد.